زینت که رقاصهی معروفی است؛ ناگهان شبی در میانهی مجلس رقص یکی از درباریان پهلوی، به شهرت و ثروتش پشت میکند و با نوجوانی که در عطش شهوانی دیوانهواری گرفتار شده است؛ فرار میکند. از ترس دربار و اطرافیانش به روستایی پناه میبرد و در آنجا ــ هرچند سخت ــ زندگی تازهای برای خودش و نوجوان دست و پا میکند. پسر را به عقد خادمهاش درمیآورد و او که کمال نام دارد، زینت را مثل مادر خویش میپذیرد. زینت که گویی با کمک به این نوجوان پای در مسیر دیگری گذاشته است؛ رفته رفته تغییر میکند.
کمال به کمک زینت دیپلم میگیرد، و با همراهی برادران زینت که در آمریکا زندگی میکنند؛ برای ادامهی تحصیل به آمریکا میرود. ولی ارتباط عاطفی ــ فکری او با زینت، با نامهنگاری ادامه پیدا میکند. کمال متخصص مغز و اعصاب میشود و زمانی به ایران باز میگردد که میشنود دکتر چمران ــ که کمال با او در آمریکا آشنا شده است ــ در جبههها در خطر است. او یکسره به اهواز میرود، یکی از اعضای گروه چریکی دکتر چمران میشود و به دنبال جراحت سخت در یک عملیات، در بیمارستانی در تهران شهید میشود. سالها بعد، زینتالسادات با پدر کمال روبرو میشود و این داستان را برایش بازگو میکند.
«طوفان دیگری در راه است» اولین رمان سید مهدی شجاعی است، که با وجود تمام حرف و حدیثها، البته اثری به یاد ماندنیست. اثری که خواندنش به سبب باور کردن قابلیتهای عجیب و غریب انسان، خالی از لطف نیست. رمانی که سعی کرده است موضوعی را طرح کند که نه تنها «عمل کردن» به آن به نظر محال میرسد، که گاه «فکر کردن» به آن نیز سخت و دشوار مینماید.
**